۱۳۹۳ اسفند ۲۶, سه‌شنبه

مرز برابری مشاغل تا کجاست؟

 هدف برابری فمینیستی برابری تقریبا 50-50 در همه کارهاست؟ پزشکی، معلمی، پلیس، ارتش، پرستار، وزیر، پارلمان، مهندسی و ...
ورزش حرفه ای هم به صورت مختلط باید باشد؟ مثلا یه تیم فوتبال 5 یا 6 بازیکن زن داشته باشد و بقیه اعضای تیم مرد باشند؟
این برابری 50-50 با شایسته سالاری و نبود فرصتهای برابر در کوتاه مدت چگونه تعارضش از بین میرود؟

خب در ابتدا بگم من یک فمینیست آکادمیک نیستم. فمینیست بودنم بخشی از زندگیم هست اما حرفه و شغلم نیست در نتیجه مطالعات فلسفی و نظری دائم نداشتم و ندارم ( جز یک کتاب که تقسیم بندی نظریات فمینیستی بود اون هم برای آشنایی کلی) و بار ها هم گفتم فمینیسم یک مکتب بزرگ با تعداد زیادی گرایش فکری متفاوت است که حتی در برخی زمینه ها ضدیت با هم دارند. پس نمیشود کلی گفت: هدف برابری فمینیستی چیست؟ چون از نظر من، یک هدف است ، از نظر فمینیست مارکسیست یک هدف دیگر و از نظر فمینیست مسلمان چیز دیگر. راستش همان یک کتاب نظری هم که خواندم الان انقدر دقیق یادم نیست که بتوانم انواع و اقسام شاخه ها را برایتان شرح دهم. چون من فقط به بخشی که با عقایدم و تفکرم و بینشم هماهنگی داشت گرایش پیدا کردم و بر همان ادامه دادم. پس این سوالها را تنها از نظر شخصی خودم- نه همه فمینیستها، و نه فمینیسم- پاسخ میدهم:
تنها چیز مشترک در تمامی گرایشهای فمینیستی برابری انسانها، داشتن امکانات و فرصتهای برابر فارغ از جنسیت است. این که این مهم چطور انجام شود در گرایش های مختلف مسیرهای مختلفی دارد. شاید خیلی ها اعتقاد داشته باشند مادام العمر باید شرایط 50-50 باشد. اما من این اعتقاد را ندارم. اما این برای آن روزگار ایده آل است که واقعا همه انسانها از ابتدا از فرصتها وامکانات برابر برخوردار باشند که خب یک جورهایی ایده آل گرایی است و نمیگویم محقق نمیشود اما نمیتوانم در رویا زندگی کنم. پس برای زمان حال فکر میکنم جوابش بله است. چرا؟ الان توضیح میدهم.

من برای پایان نامه دانشگاهیم با کرم خاکی کار میکردم. هدف این بود که ببینیم مواد شیمیایی چطور به بدن کرم جذب میشوند- اصلا میشوند یا نه- مدت زمانهای متفاوتی کرم را از خاک برمیداشتیم تا نتیجه را ببینیم، کرمها باید قبل از آزمایش بیست و چهار ساعت میماندند تا تمام خاک خورده شده شان کاملا پس زده شود اما این خاکها فقط بیرون میرفتند مواد مضر در بافت چربی چسبیده بود و هرچه مدت زمان ماندن کرم در خاک آلوده بیشتر بود مقدار ماده آلاینده بیشتر، اما کرمهایی بودند که از خاک آلوده به خاک تمیز منتقل شدند و نتیجه این ها کاهش آلایندگی در بدن بود. آنها با خاک تمیز تغذیه میشدند و دوباره داشتند عادت میکردند. آلودگی کمتر بود اما کامل از بین نرفته بود و زمان زیادی لازم داشت که ببینیم آیا به طور کامل از بین میرود یا میماند؟  این بخش از آزمایش همیشه من را یاد بحث فمینیستی مینداخت. ما آدم ها درست مثل کرم خاکی هستیم. تفکرات به ارث رسیده درست مثل خاک آلوده است، آمده و جذب شده، تا یک محیط صد در صد تمیز نداشته باشیم از ذهن ما پاک نمیشود. تازه زمان زیادی لازم دارد! قرنها زنان را بدلیل جنسیت محروم از بسیاری امکانات کردند و بعد یک شخصیتی از زن تولید کردند که شد باور همگان. زن نمیتواند، زن بهتر است این کار را نکند، این شغل برای زنها مناسب نیست، دخترها در این رشته ها ناموفقند  و .... قرنها طول میکشد تا تمام این تفکرات از ذهنها پاک، و با تفکرات درست جایگزین شود و تفکرات جایگزین انقدر هم قوی بنشیند در اذهان که راهی برای بازگشت به تفکرات نادرست قبلی نباشد. چند صد سال پیش هیچ زنی اجازه نداشت درباره مبحثی مثل ریاضی یا فیزیک صحبت کند. دنیای علم یک دنیای صد در صد مردانه بود. ادعایشان این بود که زنها نمیفهمند. به واسطه تلاشهای خود زنان کم کم راهی باز شد تا زنها محروم از تحصیل نباشند. امروزه شاید خیلی از ما به این تفکر بخندیم که زن ها نمیفهمند یا نمیتوانند در علم موفق باشند اما هنوز در ذهنیت اکثر ما اینکه یک زن ریاضیدان بزرگترین جایزه فیلد ریاضی را میگیرد یک استثنا است! و هنوز با اینکه سالهاست در کشورهای مختلف میبینیم چطور تعداد زنان موفق در رشته های فنی بیشتر و بیشتر می شود به طور ناخواسته با یک پیش قضاوت میگوییم: زنها به درد رشته های فنی نمیخورند! و از نظر اکثریت تمام آن افراد دیگر که به عنوان نمونه میاوری "حالا یکی دو تا هست ولی معمولا...." میشود پاسخ!
مسئله شایسته سالاری و بعد اجبار برابر بودن تعداد زنان ومردان در مشاغل برای بسیاری جای سوال است. من هم شایسته سالاری برایم اهمیت دارد. اما وقتی هنوز تصور جامعه- حتی جامعه سوئد- این است که اقتصاد رشته ای مردانه است و مدیریت زنانه! یا فکر میکنند چون بیشتر معلمهای دبستان زن هستند پس زنها ذاتا و فطرتا به این شغل گرایش دارند! یا کسی مینویسد که دوستش در کامپیوتر خیلی کارش خوب بود اما مردان در سر کار برایش مشکل میساختند و مجبور شد از کار برود و هرکار تکنیکی میکرد موفق نمیشد- بدلیل سنگ اندازی فضای مردانه- و بعد رفت و کار دیزاین شروع کرد و حالا موفق هست! و به جای اینکه نتیجه بگیرد مردسالاری حاکم بر مشاغل دیگر مانع از پیشرفتش بودند استنباط میکند خب زنان در این شغل بهترند! همه اینها بستری را فراهم میکنند که دختران بسیاری قبل از ورود به بازارکار مسیری را انتخاب کنند که جامعه به آن هدف و سو میدهد.
هدف از 50-50 بودن اعضا در مشاغل- و همه مشاغل- این است که زنان و مردان دامنه انتخاب داشته باشند و بتوانند استعدادهایشان را بیازمایند. شاید مردی واقعا کارش در طراحی و معلمی بهتر باشد اما بخاطر اینکه این مشاغل دست زنان است جرات نکند – از ترس قضاوتهای جامعه- به سمت آنها برود. و شاید زنان بسیاری خودشان نمیدانند که استعداد های خوبی در کارهای فنی ومکانیکی دارند. واقعا چطور میشود تا چیزی را امتحان نکرد گفت که نمیشود؟ ما در علم اول یک تئوری داریم و بعد آن را به آزمایش میگذاریم نتیجه ممکن است با تئوری ما جور دربیاید و ممکن است نه! آنوقت می شود نظریه صادر کرد. اما وقتی هنوز فضایی در هیچ جای دنیا مهیا نیست که این مرزبندی ها نباشد و به مرحله آزمایش گذاشته نشده است به راحتی بگویم میتواند یا نمیتواند ، میشود یا نمی شود؟
از خودم مثال میزنم، من از کودکی، دقیقا از اول ابتدایی شنیدم " خانواده ما استعداد ریاضی ندارد" این چیزی بود که در ذهن خانواده من نشسته بود چون نه پدرم ریاضیاتش خوب بود نه مادرم- هرچند من قبول ندارم و فکر میکنم آنها هم همین تصورات را داشتند- من از همان کودکی از ریاضیات هراس داشتم و از همان کودکی به جای اینکه خودم را تمرین بدهم خودم میگفتم "استعداد ارثی هست ما خانوادگی استعداد نداریم". نمره های امتحانات ماهانه ریاضیم کم میشد و این هم میشد دلیلی برای اینکه ثابت شود من ریاضی ام خوب نیست( با اینکه من اصولابازیگوش بودم و خیلی وقت برای امتحانات ماهیانه نمیگذاشتم). اما همان من، برای امتحانات ثلث همیشه ریاضی را نوزده یا بیست میشدم و دلیلش فقط تمرین بیشتر بود. اما این نمره ها هیچوقت باعث نمیشد که من باور کنم این منم که با کمی تلاش بیشتر و تمرین کردن ریاضی را میفهمم بلکه میگفتم حتما امتحان آسون تر بود. این پروسه ادامه داشت و تا دبیرستان رسید. من هیچ سعی نمیکردم که ذهن ریاضی ام را ورزیده کنم. بلکه برعکس با فرار کردن از تمرین به تنبلیش کمک میکردم . این چیزی بود که معلم ریاضی ام را بسیار آزار میداد چون به اعتقاد او من بسیار خوب بودم ولی چون خودم را باور نداشتم و تمرین نمیکردم ،نتیجه دلخواه نمیگرفتم! این داستان تا امروز ادامه دارد. و به نقطه فوبیای عدد و مسئله رسیده است. اما هروقت که فکر میکنم میبینم این حقیقت ندارد که من ریاضی نمیفهمم من هیچوقت به خودم اجازه ندادم  و مغزم را تمرین ندادم که بتوانم نتیجه نهایی بگیرم. من هربار وقت میگذاشتم و تمرین میکردم نتایج خوبی میگرفتم در حالیکه اگر ریاضی ام ضعیف بود با هزاران تمرین هم شاید مثلا به جای نمره 12 ، نمره 16 میگرفتم اما نمیشد که یهو 20 بگیرم! حالا همین مسئله درباره کار است، وقتی من دختر از کودکی شنیدم یک سری کارها مردانه است و بزرگ هم میشوم میبینم امکان وارد شدنم به آن عرصه سخت تر، کمتر برایش تلاش و تمرین میکنم. و به باور غلط اینکه برای آن شغل ساخته نشده ام دامن میزنم. البته قطعا افراد بسیاری هستند که واقعا توانایی و استعداد را ندارند اما آنها نباید ملاک قضاوت باشند.
بحث ورزش را تخصص ندارم. به نظرم همانطور که در ورزشهایی مثل کشتی وزن کشی هست و مثلا یک کشتی گیر وزن 85 را با کشتی گیر 65 مقایسه نمیکنند شاید این که رشته های ورزشی زنان جدا هستند و مردان جدا قابل قبول باشد . اما من دوست دارم وقتی پای مقایسه مثلا فوتبال زنان و مردان می شود، -اگر امکانات زنان هم در فوتبال به اندازه مردان باشد که نیست، نه از نظر بودجه نه از نظر باقی امکانات- بیاید مثلا یک مسابقه بین تیم ملی زنان سوئد و تیم ملی مردان سوئد بگذارند.  من که بازی فوتبال زنان سوئد را دوسه بار دیدم بهترین گلرشون لوتا شلین کم از زلاتان ندارد- گلهای ملی بیشتری هم به ثمر رسانده- ! (کلا تنها فوتبالیست سوئد در تاریخ است که برای تیم ملی سوئد 73 گل به ثمر رسانده- اما همین خانم خیلی کمتر از نصف درآمد آقای زلاتان را دارد چون فوتبال هنوز ورزشی مردانه و در انحصار مردان محسوب میشود.)
کوتاه کنم، من فکر میکنم تا زمانی که مرز بندی هست باید با جدیت بحث برابری 50-50 پیگیری شود. باید در دبستان ها 50 درصد معلمین مرد باشند، باید در مشاغل مرتبط با تکنولوژی 50 درصد زن باشند. چرا؟ چون دختران و پسران قبل از ورود به بازار کار میدانند یک تعداد وسیعی شغل وجود دارد که میتوانند واردش بشوند و یاد میگیرند که همه پتانسیلشان را استفاده کنند. و در نهایت برای شغلی درخواست بدهند که بیشترین استعداد را دارند. زنان باید به باور برسند و این تنها با تلاش شخصی میسر نیست. مثلا زنی به استعداد و نواناییش در – فرضا مکانیکی- باور دارد اما وقتی هرجا بیان میکند میشنود نه این شغل بیشتر مردانه است و بهتراست دنبال شغل دیگری باشد! ناچارا میرود سراغ چیز دیگر. اما اگر حمایت از جامعه و از مردان همکار بشود احتمالا پیشرفتش بیشتر و بیشتر می شود. باید هم زنان را توانمند و باورمند ساخت هم شرایط را مهیا کرد. هروقت این دو همزمان و همراستا اتفاق افتاد قطعا بحث شایسته سالاری مطرح میشود. آن روز به نظر من بحث 50-50 بی معنی است. آن روز، وقتی دیگر کسی نگفت شغلی زنانه یا مردانه است، اگر در یک کمپانی فقط بر اساس شایستگی تعداد زنها بیشتر بود یا کمتر ایرادی ندارد.

در نهایت این 50-50 تنها به نفع زنان نیست، به تفع مردان بسیاری هم هست. وقتی ارتش 50-50 شود تعداد کمتری از مردان ناچار به انتخاب شغل ارتشی میشوند . وقتی معلمی 50-50 شود تعداد بیشتری مردان میتوانند وارد این شغل شده و بیکار نمانند. وقتی 50-50 شود مردان بسیاری که علاقه مند به کارهای ظریف تری هستند که در انحصار زنان است میتوانند واردش شوند و این انحصار را که برساخته جامعه مردسالار بوده بشکنند!

پی نوشت:
کامنت سعیدنتیجه گیری عالی از دراز گویی من بود:  بالاخره فرهنگ سازی باید از یه جایی شروع بشه و باید نگاه به برنامه ی بلند مدت داشت. با اینکه اجبار به تقسیم مساوی شغلی بین زن و مرد، در ابتدا میتونه مضر باشه، اما در دراز مدت باعث میشه که بستر برای رشد هر دو جنس به صورت یکسان فراهم بشه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر