.
جهان با یک ویروس ناقابل وارد عرصه جدیدی شد. باید به سبک جدیدی از زندگی عادت کنیم. مدتی است به این تغییرات اجباری پیش آمده فکر میکنم و نکات مثبتش را میبینم. کم شدن روابط و اینکه نیازی نیست صرف شرکت در جلسهای، مهمانیای، رستوران رفتنی افرادی را تحمل کنی که برایت خوشایند نیست، اینکه آن زندگی پر مشغله پر از فعالیت های جانبی و پر سرعت، سرعتش کم شده و ناگهان فهمیدی واقعا هیچ لزومی نبود مقید به یک سری دیدارها باشی یا حتما در هر سخنرانی و جلسهای که فکر میکنی موضوعش را دوست داری یا فکر میکنی نباید عقب بمانی از دیگران، شرکت کنی. ساعتهای زیادی در هفته حالا برای خودت است چرا که در رفت و آمد نمیگذرانی و ...
اما هروقت یاد بدیهایش میافتم غمگین میشوم. امروز بعد از شنیدن اخبار زدم زیر گریه. دلخوشیام اینجا دیدار با خانواده نیکلاس بود. مادر پدر خودم را که نمیبینم، اما حداقل آن روزها که مهمان خانواده یار بودم نیاز به حنع خانوادگی را جبران میکردم. حالا میدانم صد در صد تا مدتها این دیدارها هم صرفا مجازی خواهد بود. آمار افراد بیکار بالا میرود و اگر شرکتها بسته شوند امکان اینکه سوئد بتواند این دولت رفاهش را با همین کیفیت حفظ کند بسیار پایین است. (بیشترین درآمد دولت از مالیات شرکتها و کسبکارهاست، این منبع رو به کاهش و خرج دولت رو به افزایش است) آینده شغلی مشخص نیست و باید دست به عصا راه رفت. به آدمهایی فکر کردم که این روزها بیکار شدن و زیر بار قرض هستند، به پناهندهها، به مهاجرین، به آنهایی که کاری راه انداخته بودند تا اقامت بگیرند، تازه اینها همه برای کشوری است که ثروتمند است و تا حدی هنوز میتواند رفاه را فراهم کند به ایران فکر میکنم، به خانوادهام، به دوستانم، به مردمی که نمیشناسم اما میدانم آسیب پذیرند و... بله امروز گریه کردم برای رنج انسان. حالا میدانم باید با بخش بزرگی از رفاه خداحافظی کرد. باید یاد بگیریم چطور از منابع موجود استفاده درست کنیم تا وضع بدتر نشود و سبک جدیدی از زندگی بسازیم. من با همه این غمها به «انسان خردمند» باور دارم و میدانم مردمان امروز کم کم راه و رسم جدید برای زندگی پیدا میکنند، عادت میکنیم. بیزنسهایی از بین میروند، جانها از دست میرود، روانها بهم میریزد، اما در کنارش بیزنسهای جدیدی میاید، نسل جدیدی متولد میشود و انسانهای بعدی قویتر خواهند بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر