امروز قرار بود برای مشق سوئدی به شوکهای فرهنگی که در مهاجرت مواجه شدم اشاره کنم. من مثل بسیاری ایرانیان دیگر، بخاطر اشنایی نسبی با کشورهای غربی با اینکه تفاوتهای فرهنگی بسیار بود و باعث حیرت و افسوس میشد اما شوک به معنای واقعی شوک به من واقع نشد مگر در یکی دو مورد. تفاوتهای بارز میان ایران و سوئد شامل قوانین و امکانات و حقوق شهروندی است و برای من فمینیست مسئله برابری. اما چیزی که من در مشقم نوشتم و الان میخوام برای شما هم تعریف کنم هیچ ربطی به این٬ها ندارد.
چند ماه بعد از آمدنم به سوئد در یک باشگاه ورزشی اسم نوشتم. روز اول رفتم باشگاه و بعد از ورزش راهی رختکن زنانه شدم تا دوش بگیرم و لباس عوض کنم. وقتی وارد حمام شدم دیدم خبری نه از در است نه پرده. فقط چندین دوش است و زنان لخت مادرزاد در حال دوش گرفتن. چند ثانیه شوک زده نگاه کردم. من از آن دسته آدمهایی بودم که هیچوقت نمیتوانستم جلوی کسی لخت شوم. حتی مادرم. عذاب لباس عوض کردم در خوابگاه همیشه با من بود و من با اعمال شاقه لباس عوض میکردم. کلا نسبت به برهنگی حس خوبی نداشتم. حتی برخلاف بسیاری افراد که بدن برهنه خودشان را ورانداز میکنند من حتی به بدن خودم هم نگاه نمیکردم. به همین دلیل برای من بسیار سخت بود که لخت مادرزاد جلوی این همه زن دوش بگیرم. راستش مبهوت و متحیر به بدنهایشان نگاه میکردم و ناخودآگاه چشمم میرفت رو قسمت خصوصی بدنشان که پوشیده از موی زهار بود. چیزی که برای ما خاورمیانهای ها فاجعه حساب میشد.
از خیر دوش گرفتن گذشتم و تا یک ماه هر بار رفتم باشگاه باهمان لباس باشگاه سوار اتوبوس شده و به خانه میرفتم تا دوش بگیرم. اما واقعا اینکه خیس عرق سوار اتوبوس بشوی آزاردهنده بود پس تصمیم گرفتم هرجوری هست خودم را عادت بدهم. دفعات اول منتظر ماندم تا سالن دوش خالی شود و با سرعت قبل از آمدن هر فرد دیگری دوش میگرفتم. اما این راه حل بسیار وقت گیر بود. بعد تصمیم گرفتم بروم در انتهایی ترین دوش که کنج دیوار بود و پشت به همه بایستم. این که باسنم دیده شود بهتر از این است که اندام جلویی دیده شود. اما آن گوشه هم همیشه خالی نبود. به هر حال بعد از مدتی دل را به دریا زدم، مخصوصا وقتی میدیدم اصلا کسی نگاه نمیکند. هرچند راحت نبود و دوش گرفتنم همراه بود با انقباض بسیاری عضلات بدن اما کم کم روی خودم کار کردم و خودم را رها کردم. حالا اگر باشگاه بروم بدون هیچ استرس وانقباضی لخت میشوم و دوش میگیرم.
چند ماه بعد از آمدنم به سوئد در یک باشگاه ورزشی اسم نوشتم. روز اول رفتم باشگاه و بعد از ورزش راهی رختکن زنانه شدم تا دوش بگیرم و لباس عوض کنم. وقتی وارد حمام شدم دیدم خبری نه از در است نه پرده. فقط چندین دوش است و زنان لخت مادرزاد در حال دوش گرفتن. چند ثانیه شوک زده نگاه کردم. من از آن دسته آدمهایی بودم که هیچوقت نمیتوانستم جلوی کسی لخت شوم. حتی مادرم. عذاب لباس عوض کردم در خوابگاه همیشه با من بود و من با اعمال شاقه لباس عوض میکردم. کلا نسبت به برهنگی حس خوبی نداشتم. حتی برخلاف بسیاری افراد که بدن برهنه خودشان را ورانداز میکنند من حتی به بدن خودم هم نگاه نمیکردم. به همین دلیل برای من بسیار سخت بود که لخت مادرزاد جلوی این همه زن دوش بگیرم. راستش مبهوت و متحیر به بدنهایشان نگاه میکردم و ناخودآگاه چشمم میرفت رو قسمت خصوصی بدنشان که پوشیده از موی زهار بود. چیزی که برای ما خاورمیانهای ها فاجعه حساب میشد.
از خیر دوش گرفتن گذشتم و تا یک ماه هر بار رفتم باشگاه باهمان لباس باشگاه سوار اتوبوس شده و به خانه میرفتم تا دوش بگیرم. اما واقعا اینکه خیس عرق سوار اتوبوس بشوی آزاردهنده بود پس تصمیم گرفتم هرجوری هست خودم را عادت بدهم. دفعات اول منتظر ماندم تا سالن دوش خالی شود و با سرعت قبل از آمدن هر فرد دیگری دوش میگرفتم. اما این راه حل بسیار وقت گیر بود. بعد تصمیم گرفتم بروم در انتهایی ترین دوش که کنج دیوار بود و پشت به همه بایستم. این که باسنم دیده شود بهتر از این است که اندام جلویی دیده شود. اما آن گوشه هم همیشه خالی نبود. به هر حال بعد از مدتی دل را به دریا زدم، مخصوصا وقتی میدیدم اصلا کسی نگاه نمیکند. هرچند راحت نبود و دوش گرفتنم همراه بود با انقباض بسیاری عضلات بدن اما کم کم روی خودم کار کردم و خودم را رها کردم. حالا اگر باشگاه بروم بدون هیچ استرس وانقباضی لخت میشوم و دوش میگیرم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر