۱۴۰۳ تیر ۲, شنبه

باری دیگر و چرا نباید در جمهوری اسلامی رای داد!


من تا چندین سال پیش جز آن دسته از افرادی بودم که میگفتم مردم ایران نمیفهمند، خلایق هرچه لایق و …! باید اعتراف کنم من با اینکه بیشترین خشمم از طبقه خودم، یعنی قشر متوسط خود همه چیز دان روشنفکر بود اما میگفتم «مردم ایران» مقصرند! در سالهای اخیر به واسطه فعالیتهای حزبی ام در یک کشور دموکراتیک و افزایش اگاهی‌ام نسبت به سیاست و بحث دولت و شهروند، این مقصر دانستن مردم به صورت کلی را تا حد بالایی کنار گذاشتم. یکی از مهمترین نکته‌های که در اینجا یاد گرفتم این بود که نمی‌شود گفت مردم یا در واقع انتخاب کنندگان، اشتباه انتخاب کردند. رای ندادن یا چطور رای دادن مردم نتیجه مستقیم عملکرد سیاسی است. پس همین ابتدا میگویم اگر بخشی از مردم عادی- نه فعال سیاسی و روزنامه نگار و فعال حقوق زنان- که جزء حامیان حکومت نیستند، اما شاید تصمیم بگیرند در سیرک انتصابات ج.ا شرکت کنند، دلیلش عملکرد ضعیف اپوزیسیون و عدم داشتن اطلاعات درست برای انتخاب آگاهانه است. من آن دسته از مردم عادی را بخاطر مشارکت در انتخابات و رای دادن سرزنش نخواهم کرد چرا که تاریخ نشان داده این مردم عادی اگر مشارکت کردند به اصرار قشر روشنفکر بوده وگرنه به خوبی از این حکومت شناخت دارند. اما آن فعال سیاسی، روزنامه نگار، ژورنالیست، اینفلوئنسر، صاحب بیزنس، هنرپیشه و هنرمند و …. که از اعتباری که مردم به او داده اند میخواهد سواستفاده کند تا برای اصلاح طلبان و ج. ا خوش خدمتی کند و  در گمراه کردن انتخاب کنندگان نقش ایفا کند، حسابش فرق دارد و در کنار ج.ا مقصر اصلی است و سزاوار سرزنش. برای این ادعا لازمه نگاهی بیندازیم به درصد مشارکت «مردم» در انتخابات مختلف ریاست جمهوری از اول انقلاب ۵۷.


نام دوره


تاریخ برگزاری

درصد مشارکت

دوره اول

۱۳۵۸/۱۱/۵

۶۴/۸۶٪

دوره دوم

۱۳۶۰/۵/۲

۶۴/۲۴٪

دوره سوم

۱۳۶۰/۷/۱۰

۷۴/۲۶٪

دوره چهارم

۱۳۶۴/۵/۲۵

۵۴/۷۸٪

دوره پنجم

۱۳۶۸/۵/۶

۵۴/۵۹٪

دوره ششم

۱۳۷۲/۳/۲۱

۵۰/۶۶٪

دوره هفتم

۱۳۷۶/۳/۲

۷۹/۹۲٪

دوره هشتم

۱۳۸۰/۳/۱۸

۶۷/۷۷٪

دوره نهمدور اول

۱۳۸۴/۳/۲۷

۶۲/۶۶٪

دوره نهم-دور دوم

۱۳۸۴/۴/۳

۵۹/۸۲٪

دوره دهم

۱۳۸۸/۳/۲۲

۸۴/۸۳٪

دوره یازدهم

۱۳۹۲/۳/۲۴

۷۲/۷٪

دوره دوازدهم

۱۳۹۶/۳/۳۰

۷۳/۰۷٪

دوره سیزدهم

۱۴۰۰/۳/۲۸

۴۸/۸٪


 غیر از دوره سوم که بعد از ترور رجایی بوده و احتمالا مردم هنوز باور به امکان تغییر مسیر قطار نابودگر انقلاب ۵۷ را داشتند، مشارکت مردم تا سال ۷۶، زیر ۷۰ درصد و بعد از دوره سوم زیر ۵۵٪ بود. فراموش نکنیم که حاکمیت قطعا طرفدارانی دارد و بخش دیگری از مشارکت آرا به واسطه خریداری رای و یا تصور اینکه مهر در شناسنامه در آینده شغلی نقش دارد بوده. اما با احتساب درصد آرای فرد انتخاب شده میشود گفت تا دوره پنجم چیزی بین ۴۰ تا ۵۰ ٪ جامعه ایران مخالف کامل ج.ا نبودند. آما اینکه در یک جامعه بیش از نیمی از جمعیت مخالف باشند خودش باید بحران مشروعیت می‌شد که خب ج. ا از ابتدای کارش اعتباری برای مشروعیت داشتن قائل نبود.

سال ۷۶ بود که آن اکثریت خاموش به تکاپو افتادند. فراموش نکنیم آن دوران دهه فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی بود. کشورهای اروپای شرقی یکی یکی از زیر یوغ کمونیسم از طریق اصلاحات و نه انقلاب در آمده بودند. میل به اصلاحات بعد از یک انقلاب نادرست و جنگ خانمانسوز، بین قشر فرهیخته ایران هم رواج پیدا کرد. تفکری با بنیان درست و شاید قابل اعتمادترین و پایدارترین مسیر برای گذار از دیکتاتوری به دموکراسی اما متاسفانه برای ما شرط‌‌‌بندی روی اسب باخته بوده. این افراد بخاطر جایگاه اجتماعی و اعتبار شخصی موفق شدند بسیاری را که پای صندوقهای رای نمیرفتند به پای صندوق رای بکشانند و یکی از مهمترین اداعا هم این بود که رای به خاتمی، رای نه به خامنه ای است. من آن سال رای اولی بودم و با تمام این ادعاها آشنا. دوران اصلاحات با مشارکت بالای مردم و محبوبیت مردمی خاتمی و طبق تصور شروع شد، اما این تنها یک برهه موقت بود تا خامنه ای قوایش را جمع کرده و زهر چشمی از این اکثریت خاموش که فکر میکردند با رای در سیستم جمهوری اسلامی حالا به او نه گفته اند و میخواهند کشورشان راخودشان هدایت کنند، بگیرد. واقعه خونین ۱۸ تیر در دولت اول خاتمی رخ داد. دولت اول خاتمی با ناکارامدی رو به پایان میرفت و بخشی از جوانهای آن دوران که ۱۸ تیر را تجربه کرده بودند به تحریم روی آوردند. مشارکت در انتخابات دوباره به زیر ۷۰٪ رفت هرچند کماکان ما طرفداران اصلاحات با استدلال اینکه چهار سال کوتاه است و اصلاحات زمان میبرد سعی در ترغیب مردم عادی به رای دادن و امید داشتن میکردیم. این بار بازهم این ما تحصیلکرده ها، قشر متوسطی ها، دغدغه مندان و روشنفکران و کتاب خوانها بودیم که تفسیر و تحلیل میکردیم و در واقع ناخواسته مردم را گمراه میکردیم. دوره نهم مشارکت در هر دو دوره/ بخصوص دوره دوم- پایینتر بود و به سطح پیش از دوم خرداد رسید. یعنی همان که نیمی از جامعه مخالف بودند. آن نیم دیگر که رای دادند هم بخشی مدعی بودند مخالف حکومتند اما بین بد و بدتر باید انتخاب کرد. 


میرسیم به دوران دهم. سال ۸۸. تحریمی های آن دوران که می‌دیدند چطور احمدی نژاد ایران را به قهقهرا برده و هیچ گزینه ای برای جایگزینی وجود ندارد، با هدف تغییر رادیکال دوباره به جمع رای دهندگان پیوستند. ما خوش باوران به اصلاحات هم هنوز امیدوار بودیم و اینگونه دوران کمپین انتخاباتی ۸۸ تبدیل شد به یکی از خاص ترین دوران انتخاباتی. من آن دوران خودم در ستاد موسوی فعال بودم و یادم هست چطور تا اخرین دقایق تلاش میکردیم تا آدمهای عادی را قانع کنیم به مشارکت ورای دادن. آنها میگفتند نمیخواهند در انتخابات شرکت کنند ما میگفتیم لولو خرخره داریم. آنها میگفتند سگ زرد برادر شغاله، ما میگفتیم شما نمیفهمید این با اون فرق داره. خلاصه تلاشها نتیجه داد و بالاترین نرخ مشارکت در تاریخ جمهوری اسلامی شکل گرفت. سرمست و پیروز از این نرخ بالای مشارکت اما فراموش کرده بودیم ما میخواهیم با رای به اصلاح طلبان یا تحول خواهان به خامنه ای نه بگوییم و این هر بار او را خشمگینتر می‌کند و تنها با سیلاب خون به راه انداختن انتقام میگیرد. رای ها دزدیده شد، غیر از تحقیری که بر ما وارد شد، بگیر وببندها، کشتارها و شکنجه ها و خفقان دوباره شدت گرفت. سرکوب و سرخوردگی موج عظیمی از تبعید خواسته و ناخواسته راهم  به همراه داشت. برای من و بسیاری از همدوره ای های من ۸۸ اخرین سال باور و اعتماد به اصلاح طلبان بود. 


اصلاح طلبان اما هنوز جایگاهی که برای خودشان - با کمک  امثال ما- ساخته بودند را حفظ کرده و اعتباری داشتند. برای همین موفق شدند باز هم مردم را در دوره یازدهم به پای صندوقهای رای بکشانند. اکثر آنها که هنوز امید داشتند بزرگ شده در دوران اصلاحات بودند و دوران پیش از آن را ندیده بودند. برای آنها صرفا خرابی اوضاع ایران از دوران احمدی نژاد شروع شده بود و هنوز امکان تغییر وجود داشت. با موفقیت روحانی در برپایی برجام-که تنها هدف آن دولت بود وگرنه هیچ چیز دیگری تغییر نکرده بود- رای دهندگان باور کردند که می شود تغییر ایجاد کرد. در نتیجه برای بار دوم رایشان را به روحانی دادند.البته این ترفند سیستم بود و هست. خشونت را به حد بالا میرساند تا مردم را از نظر روانی ضعیف کند، بعد انتخاب می‌کند چه کسی بر کرسی باید بنشیند و با کمک اصلاح طلبها شور انتخاباتی ایجاد می‌کند تا مشارکت را بالا ببرد و این توهم را ایجاد کند که مردم هنوز میتواننند تغییر ایجاد کنند. وقتی سرمستی ها تمام شد به تنظیمات کارخانه آدمکشی برمیگردند. این بار هم طعم شیرین باور به تغییر به شش ماه نکشید و دی ۹۶ آن نقطه عطفی بود که مردم عادی- نه آن عضو طبقه متوسط خوش نشین کتابخوان همه چیز دان، ژورنالیست اصلاح طلب، فعال حقوق زنان ضدآمریکایی و …- با شعار :« اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» رقم زدند.این بار نه در تهران که در دیگر شهرها بود که مردم به خیابان آمدند. مثل باقی اعتراضات صدها نفر کشته و هزاران نفر بازداشت شدند. در همان دوران بود که ویدا موحد روسری سفیدش را در یک چهارشنبه بر سر چوب به اهتزاز درآورد و به مبارزات زنان ایران با حجاب اجباری، که پیشتر با آزادیهای یواشکی و چهارشنبه های سفید آغاز شده بود، شکل و شمایل جدیدی داد. در این مبارزه چندساله با حجاب اجباری بسیاری بازداشت و تهدید شده بودند. حتی برای همین مبارزه آن قشر همه چیز دان مدام به تحقیر این زنان و این روش مبارزه پرداخته بودند. بین مردم عادی و این قشر فرسنگها فاصله بود. همین قشر حتی دی ۹۶ را جدی نگرفتند. فراموش نکنیم اصلاح طلبان از آن با اغتشاش یاد میکردند و به معترضین لقب کرکس داده بودند. 


دوران روحانی به نیمه نرسیده بود که آبان ۹۸ رخ داد. جنایتی که بخش زیادی از نسل جوان را که جنایات پیشین را ندیده بودند در بهت فرو برد. درست مثل همدوره ای های من که زندگیشان به پیش از ۸۸ و پس از ۸۸ تقسیم شده بود زندگی این جوانها هم به  پیش از آبان ۹۸ و پس از آبان ۹۸ تقسیم شد. هنوز داغ هزاران کشته آبان ۹۸ تازه بود که هوایپمای اکراینی با سرنشینانی غیر سیاسی و شاید حتی از باورمندان به اصلاحات و صندوق رای، با شلیک عمدی سپاه ،آن هم دوبار، منهدم شد. دولت روحانی، دولتی که اصلاح طلبان به آن مفتخر بودند و آن را نتیجه خرد جمعی میدانستند سه روز دروغ گفت. 


بعد از این جنایت انقدر اتفاقات سهمگین پشت سر هم افتاد ترتیبشان از دستمان در رفته. باز جوانهایمان را بازداشت و شکنجه کردند، احکام اعدام صادر و اجرا کردند. خانواده های دادخواه را سرکوب و تهدید کردند. زندگی را برای مردم سخت و سخت تر کردند. سیل، متروپل، قحطی، سرکوب و  انقدر زیاد بود که تلاش اصلاح طلبان این بار جواب نداد و در ۱۴۰۰ مردم- همانهایی که قشر فرهیخته مدام سرزنش می‌کند- به صندوق رای پشت کردند و پایین ترین نرخ مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری در طول تاریخ منحوس جمهوری اسلامی رخ داد. تنها ۴۸،۸٪ از واجدین در انتخابات شرکت کردند. از این ۴۸٪ تنها ۳۸٪ به فردی جز فرد منتصب رهبری رای دادند. در آخرین انتخابات مجلس در سال ۱۴۰۲ مشارکت تنها ۴۰٪ بوده. خیلی کلی به آخرین آمارها نگاه کنید طرفداران حکومت چیزی حدود ۲۰-۳۰٪ هستند و کمی در همین حد، سرسپردگان اصلاحطلبان حکومتی داریم. پس اتفاقا اکثریت مردم خوب میدانند چه نمیخواهند، این آن گروه روشنفکران هستند که با فریب و ارائه استدلال و داده های نادرست، در مسیر انتخاب آگاهانه بسیاری از این مردم سنگ اندازی میکنند. 


اینکه اصلاحات بهترین گزینه گذار به دموکراسی است در صورتی صحت و کارایی دارد که در آن گزینه موجود برای اصلاحات تمایل به تغییر و گذر از سیستم وجود داشته باشد. اما اصلاح طلبان حکومتی ایران پایبند این نظام هستند و هرگز خواهان برقراری آزادی و اصلاحات نیستند. جداقل بیست سال تجربه دولتهای مختلف اصلاحطلبان و نزدیکان به آنها نشان داد که آنها صرفا میایند تا برای مدتی فضای خشونت را آرام کنند. راستش را بخواهید خشمگینم از اینکه رسانه های خارج از کشور و فعالین سیاسی خارج از کشورپا به پای رسانه های داخلی به پوشش خبری و تحلیل این بازی حکومت میپردازند. همگی به خوبی میدانید اگر صحبتی ازش نشود بسیاری از رای دهندگان اصلا متوجه بودن چیزی به اسم انتخابات نمیشوند. اصلا سوال من این است چه چیزی این سیرک دارد که فعال سیاسی ما هر شب میاید در تلویزیون آن را تحلیل کند؟


من به انتخاب مردم باور دارمباور دارم آن بخش مخالف حکومت آگاهتر از آنی است که بسیاری سعی دارند خلافش را ثابت کنند. با همه اینها وظیفه خودم میدانستم این ها را جمع بندی کنم و بگویم فریب حرفهای افرادی که میگویند این رای فرق دارد، گزینه دیگر نداریم، پزشکیان سالم است، فاضلی با سواد است، اینها دغدغه ایران دارند، رای ما رای به حکومت نیست، نخورید


هر رای، رای به حکومت است و رای به خون شویی. هر یک رای، تایید فساد، رانت، جنایت و قتل است. هر یک رای دیگر در این سیستم خیانت به اعدامی های دهه ۶۰، کشته شدگان تیر ۷۸، سال ۸۸، دی ۹۶، آبان ۹۸، قربانیان هواپیمایی اکراینی، قربانیان سانچی، متروپل، کشته شدگان و نابینا شدگان جنبش زن، زندگی آزادی، خیانت به ندا آقا سلطان، مصطفی کرم بیگی، پویا بختیاری، پژمان قلیپور، ابراهیم کتابدار، نوید افکاری، روح الله زم، مهسا امینی، نیکا شاکرمی، سارینا اسماعلیل زاده، محسن شکاری، مجیدرضا رهنورد، محمد مهدی کرمی، سید محمد حسینی، صالح میرهاشمی، سعید یعقوبی، مجید کاظمی، محمد قبادلو  و صدها جانباخته دیگر از جای جای ایران، است.


اما این بخش صحبتم رو به آن سری است که جز همان قشر مثلا فرهیخته هستند و شروع کرده اند به تبلیغ یا توجیه. آنهایی که این همه قتل و کشتار را دیده اند، بازداشت شده اند، بازحویی شده اند، محدودیت دارند، مدام نگران هستند و بعد میگویند تردید دارند که در انتخابات شرکت کنند یا نه و یا حتی تصمیم گرفته اند مگافون اصلاح طلبان باشند. انهایی که هنوز ادعا میکنند در نبود گزینه صندوق رای بهترین انتخاب است و ادعا میکنند حامی حکومت نیستند ورایشان رای به حکومت نیست. آنها که از تبادل یک جنایتکار دست چندم خشمگین هستند اما هنوز به صندوق رای در سیستمی که چنین جنایتکارانی را پرورش داده و یکی از کاندیدهایش در راس کمیته مرگ بوده دفاع میکنند. آنهایی که میدانند رای دادنشان خونشویی است اما دنبال توجیه آن هستند. شما در چشم من یک عامل حکومت هستید. شما دستیار قتل هستید. شما نمیتوانید دیگر بگویید نمیدانستید و چاره ای نداشتید. شما با علم و آگاهی انتخاب کردید که حامی قاتلین این مردم باشید. 

۱۰ نظر:

  1. چیزی که من از این پروسه ناراضی‌ام منفعل بودن اپوزیسیون هس، چه در انتخابات قبلی و چه مخصوصا این انتخابات. باید یک جنبش اتفاق بیافته و از این انتخابات به مثابه رفراندوم اری یا نه به نظام برداشت بشه. باید روی اون مانور داد تا مردم بفهمند رای ندادنشون مثل منفعل بودن نیس و تاثیر داره در اینده شون. باید از اون عدد تو مدیاها‌استفاده بشه و روحیه نظام رو ضعیف کنه و روحیه اپوزیسیون رو قوی. متاسفانه ما تو انتخابات قبلی هم با این که قبل‌تر از اون شعار نه به جمهوری اسلامی بود ولی بعدش استفاده‌ای نکردیم و این بار حتی از اون بار هم غافل.
    واقعیتش اینه بعد اتفاق مهسا خیلیا که تو انتخابات قبل شرکت نکرده بودن و دل به اپوزیسیون بسته بودن و وقتی دیدن اپوزیسیون ما چقدر عقب و ضعیف هست بار دیگه از روی استیصال و برای بقای حداقلی چاره‌ای جز این نمیبینه که گزینه موجه‌تر رو انتخاب کنه تا شاید زندگیش کمتر سخت بگذره. من اون مردم معمولی رو میفهمم، چون گزینه دیگری رو نه ‌اپوزیسیون بهش معرفی کرده و نه خودش در چشم‌اندازش میبینه؛ بطوریکه حتی بعد اتفاقات مهسا، از بین رفتن جمهوری اسلامی رو خیلی دورتر و محال‌تر میبینه.

    پاسخحذف
  2. ممنون از وقتی که میذاری و توضیحات بجات و تشریح تجربیاتت

    پاسخحذف
  3. واقعا زندگی همدوره های ما به قبل از ۸۸ و بعد از هشتاد و هشت تقسیم شد. و موافقم که مردم ایران هم از حکومت ایران و هم از اپوزوسیون خیلی جلوتر هستن.

    پاسخحذف
  4. من هم با تو کاملا همنظرم ؛ هر رای، رای به حکومت است و رای به خون شویی. هر یک رای، تایید فساد، رانت، جنایت و قتل است. هر یک رای دیگر در این سیستم خیانت به اعدامی های دهه ۶۰، کشته شدگان تیر ۷۸، سال ۸۸، دی ۹۶، آبان ۹۸، قربانیان هواپیمایی اکراینی، قربانیان سانچی، متروپل، کشته شدگان و نابینا شدگان جنبش زن، زندگی آزادی، خیانت به ندا آقا سلطان، مصطفی کرم بیگی، پویا بختیاری، پژمان قلیپور، ابراهیم کتابدار، نوید افکاری، روح الله زم، مهسا امینی، نیکا شاکرمی، سارینا اسماعلیل زاده، محسن شکاری، مجیدرضا رهنورد، محمد مهدی کرمی، سید محمد حسینی، صالح میرهاشمی، سعید یعقوبی، مجید کاظمی، محمد قبادلو و صدها جانباخته دیگر از جای جای ایران، است.

    پاسخحذف
  5. سپاس از وقتی که گذاشتی و توضیح دادی، من با تو هم‌نظر هستم. گله دارم از شبکه‌های خبری با تحلیل‌های سطحی و غیرواقعیشون. شاکی هستم از اپوزیسیون که گاها بازوی جمهوری اسلامی در نشر اخبار انتصابات میشه. واقعاً در حال حاضر داخل ایران و بین مردم اصلا صحبتی از انتخابات نیست. مگر عده‌ای بسیار محدود وابسته و یا جیره‌خور و یا احمق به تمام معنا

    پاسخحذف
  6. سپاس از آگاهی دادن، برای من بسیار مفید و ارزشمند بود.

    پاسخحذف
  7. از شما ممنونم که در جهت اگاه سازی و تلنگر زدن به ادمها تلاش میکنید، حتی یکنفر هم اگاه بشه یا تلنگری بهش وارد بشه که دست از توجیه برداره کافی است و رسالت شما به بهترین نحو انجام شده، مانا باشید.

    پاسخحذف
  8. صبح مرمر جان داشتم رادیو رو گوش میکردم مجری میگفت ما برای تحکیم روابط بین الملل احتیاج به حضور پر شکوه مردم در انتخابات داریم اینا اصلا براشون مهم نیست کی در بیاد مهم حضور مردم در انتخابات پرشکوه برای محکم کردن روابط است

    پاسخحذف
  9. مرمر عزیزم یعنی درود بهت درود که اینجور وقت میذاری و زحمت میکشی پیروز و پاینده باشی

    پاسخحذف