«ایناروجدی نگیر»،«این آدمها فعال سیاسی نیستند، دزدند»،«اینا
دنبال پناهندگیاند»، «حالافلانی و فلانی باز یه کاری کردن، اینا که فقط دوربین دستشون گرفتن، کارسیاسی نمیکنند که»، « چرا مسیح اینارو بزرگ میکنه؟» و...
اینها جملاتی است که ازصبح به بخش پیامهای اینستاگرامم ازطرف چند دوست وهمراه صفحه، به دنبال انتشارخبرآزادی به قید کفالت زوج دستفروش، آمده. جملاتشان را میخوانم وگوش میدهم وآه میکشم. درجامعه ما حتی حقوق اولیه انسانی هم باید با خطکش تعیین شود. یعنی
یکی اگر فعال سیاسی است حرف باید بزند وزندان رفتنش باید که مهم باشد و نگرانش شد،
اما یکی که فعال سیاسی نیست وکلمه قلمبه سلمبه نمیاندازد و صحبتهایش در حد غرغرهای
راننده تاکسی است اگر بازداشت شود اهمیت ندارد، جدی نباید گرفت و حتما دنبال پناهندگی
اند.
میدانید دوستان، وقتی اندیشمندان از
« آزادی بیان » گفتند، فقط برای خودشان نبوده، بلکه برای هرشهروندی با هر سطح سواد
و مقام اجتماعی بوده. یعنی هر شهروندی بتواند حرف وفکرش را بیان کند و البته
از سمت « حاکمیت » مورد آزارقرارنگیرد. این یک اصل انسانی و جز پایههای
قانون اساسی بسیاری از کشورهای دموکراتیک جهان است. برای بیان عقاید معیاروسنجش
لازم نیست، هرانسانی حق دارد حتی چرت ترین عقیده را بیان کند. این حاکمیت (نه
مردم) هست که باید به این حق احترام بگذارد و فردی را بخاطر بیان عقیدهاش سرکوب نکند. چرافکرمیکنیم
حتما باید یک پیشینه سیاسی بوده باشد تا کسی را مستحق اظهارنظربدانیم؟ چند فعال سیاسی
مشهور مثال بزنم که اتفاقا چیزی هم بارشان نیست؟ دست برداریم از این طبقه بندی کردنها،
برتری بخشیدن به عدهای و زیرسوال بردن دیگری.
میگویید اینها دنبال پناهندگی اند. واقعا
از پناهندگی چه تصوری دارید؟ فکرمیکنید فرش قرمزپهن میکنند ومیگویند بفرما شاهانه
زندگی کن؟ ازدوران انتظاربرای جواب، اززندگی درکمپها، ازگرفتن چندرغاز پول ازدولت
که حتی برایت حساب میکنند چند کاغذ توالت باید استفاده کنی و... چه میدانید؟
اگرکسی پشتوانه مالی نداشته باشد، زندگی پناهندگی تا جا افتادن در کشورو اجتماع، راحت
نیست وبرای همین پناهندگی دردرجه اول برای افرادی است که به معنای واقعی جانشان درخطراست
و سختتری نشرایط ازآن ناامنی بهتراست.
من هم میدانم افرادی هستند که حاضرند
برای خارج شدن ازایران دست به هرکاری بزنند اما واقعا فکر نمیکنم کسی انقدربیعقل
باشد که حاضرباشد زندان جمهوری اسلامی راتحمل کند که «شاید» جایی پناهنده شود. حتی
اگر هم اینطورباشد بازازاصل قضیه چیزی کم نمیشود.
چرا کسی این راه را انتخاب میکند؟
چون آزادی بیان نداریم و اگرکسی حتی پرت وپلا هم بگوید از سمت نظام مورد خطراست. پس
مشکل این نیست که این افراد سیاسی نیستند، فکرسیاسی ندارن، به هیچ عقیده
سیاسی ای تعلق ندارن، مشکل این است که هیچ فردی درایران حق بیان آزادانه افکارش را
ندارد وهرکس بخاطراین مسئله بازداشت شود ولو برای یک ساعت باید ازاو دفاع کرد.
برایم نوشتند: «ا ینارومسیح مطرح کرده». جالب
اینجاست که از طرفی به مسیح ایراد گرفته میشود که کمپینهایش برای طبقه مرفه بیدرد
است و وقتی مسیح ازطبقه فرودست میگوید ایراد میگیرند چرا این آدمها را مطرح میکند! مستندهایی
که مسیح میسازد «داستان زندگی آدمهاست » ببخشید که مردم ایران همه دکترومهندس،
استاد فلسفه، باانبوهی از کتابهای نخوانده، کراوات زده و دوپیس پوشیده نیستند. ببخشید
همه تاریخ اروپا نخواندهاند و از من وشما اجازه نگرفتند که به زندگی شان افتخار کنند.
نه عزیزان به جای ایراد گرفتن به مسیح،
کم به حساب آوردن دستفروش و کارگر و راننده، به این فکر کنید چرا باید پخش زندگی یک
زوج دستفروش دلیلی باشد که یک حاکمیت آنها را احضار کند و به ادعای شما این دلیلی
شود برای پناهندگی! وقتی دارید سواد سیاسی این افراد را زیر سوال میبرید، مشکوکید
که چه شده که یهو پستهایشان رنگ و بوی سیاسی گرفته، به یاد بیاورید که همین طرز فکر
باعث شد ستار بهشتی، کارگری که فعال سیاسی هم نبود، درسکوت، بازداشت، شکنجه وکشته شود. هیچ
بعید نیست که اگر کشته نمیشد امروز مورد همین اتهامها قرارمیگرفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر